{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
چه تلخ محاكمه مي شوند پاييز و زمستان كه براي جان دادن به درخت جان مي دهند و چه ناعادلانه كمي آنطرفتر همه چيز به اسم بهار تمام ميشود
شاعر از كوچه ي مهتاب گذشت ليك شعری نسرود؛ نه كه معشوقه نداشت، نه كه سرگشته نبود، سالها بود دگر كوچه ي مهتاب خيابان شده بود.
تا نباشد این جدایی ها کس نداند قدر یاران را / کویر خشک میداند بهای قطره باران را!
همیشه از فاصله ها گلایه داشتیم شاید یادمان رفته که در مشق کودکی هم برای فهمیدن کلمات کمی فاصله لازم بود!
کوچه های قدیمی را باریک می ساختند تا آدم ها به هم نزدیک شوند حتی در یک گذر. . . اکنون چقدر آواره ایم در این اتوبان سرد.
نیکوتینِ سیگار آدم ها را جذب نمیکند ؛ آدم ها به دود سیگار معتاد می شوند ... خیره می شوند به دود و غرق در خاطرات ؛ آدم ها معتاد خاطرات می شوند... !!
یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد اما هر وقت تنم به جماعت نادان خورد گفتند: كوري ؟! روزگارت بی نیاز از جماعت نادان باد.
بهترین و زیباترین چیزهای دنیا نه تماشایی و نه قابل لمس اند بلکه فقط باید با قلبت حس بشن
مهرباني نقش هر نقاش نيست ، هركه نقشي را كشيد نقاش نيست نقش را نقاش معنا ميدهد ، مهربانى نقش يار است حيف كه يار نقاش نيست
تمام قندهای توی دلم را آب کردم برای تو ، تویی که چایت را همیشه تلخ می خوری...
کلّ ِ دنیـــــــــا را هم که داشته باشی باز هم دلت میخواهد ، بعضی وقتها فقـــــــــط بعضی وقتها اصـلاً برای ِ یک لحظه هم که شده، همه ی دنیای ِ یک \"نفـــــــــر\" باشی!
کاش معشوقه ز عاشق طلب جان میکرد ، تا که هر بی سرو پایی نشود یار کسی
امروز خم شدم و درگوش نوزادي که مرده ب دنيا آمده بود آهسته گفتم : بخواب ک چيزي را ازدست نداده اي.....!
اگر دروغ رنگ داشت ؛ هر روز شاید ؛ ده ها رنگین کمان در دهان ما نطفه می بست و بیرنگی کمیاب ترین چیزها بود
زندگي زيباست زشتي هاي آن تقصير ماست ، در مسيرش هر چه نازيباست آن تدبير ماست ، زندگي آب روانيست روان مي گذرد ، آنچه تقدير من و توست همان مي گذرد
بهلول را پرسیدند: حیات آدمی را در مثال به چه ماند؟ بهلول گفت: به نردبانی دو طرفه ،که از یک طرف : \\\" سن بالا می رود \\\" و از طرف دیگر : \\\" زندگی پایین می آی \"
چه تلخ محاكمه مي شوند پاييز و زمستان كه براي جان دادن به درخت جان مي دهند و چه ناعادلانه كمي آنطرفتر همه چيز به اسم بهار تمام ميشود
شاعر از كوچه ي مهتاب گذشت ليك شعری نسرود؛ نه كه معشوقه نداشت، نه كه سرگشته نبود، سالها بود دگر كوچه ي مهتاب خيابان شده بود.
تا نباشد این جدایی ها کس نداند قدر یاران را / کویر خشک میداند بهای قطره باران را!
همیشه از فاصله ها گلایه داشتیم شاید یادمان رفته که در مشق کودکی هم برای فهمیدن کلمات کمی فاصله لازم بود!
کوچه های قدیمی را باریک می ساختند تا آدم ها به هم نزدیک شوند حتی در یک گذر. . . اکنون چقدر آواره ایم در این اتوبان سرد.
نیکوتینِ سیگار آدم ها را جذب نمیکند ؛ آدم ها به دود سیگار معتاد می شوند ... خیره می شوند به دود و غرق در خاطرات ؛ آدم ها معتاد خاطرات می شوند... !!
یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد اما هر وقت تنم به جماعت نادان خورد گفتند: كوري ؟! روزگارت بی نیاز از جماعت نادان باد.
بهترین و زیباترین چیزهای دنیا نه تماشایی و نه قابل لمس اند بلکه فقط باید با قلبت حس بشن
مهرباني نقش هر نقاش نيست ، هركه نقشي را كشيد نقاش نيست نقش را نقاش معنا ميدهد ، مهربانى نقش يار است حيف كه يار نقاش نيست
تمام قندهای توی دلم را آب کردم برای تو ، تویی که چایت را همیشه تلخ می خوری...
کلّ ِ دنیـــــــــا را هم که داشته باشی باز هم دلت میخواهد ، بعضی وقتها فقـــــــــط بعضی وقتها اصـلاً برای ِ یک لحظه هم که شده، همه ی دنیای ِ یک \"نفـــــــــر\" باشی!
کاش معشوقه ز عاشق طلب جان میکرد ، تا که هر بی سرو پایی نشود یار کسی
امروز خم شدم و درگوش نوزادي که مرده ب دنيا آمده بود آهسته گفتم : بخواب ک چيزي را ازدست نداده اي.....!
اگر دروغ رنگ داشت ؛ هر روز شاید ؛ ده ها رنگین کمان در دهان ما نطفه می بست و بیرنگی کمیاب ترین چیزها بود
زندگي زيباست زشتي هاي آن تقصير ماست ، در مسيرش هر چه نازيباست آن تدبير ماست ، زندگي آب روانيست روان مي گذرد ، آنچه تقدير من و توست همان مي گذرد
بهلول را پرسیدند: حیات آدمی را در مثال به چه ماند؟ بهلول گفت: به نردبانی دو طرفه ،که از یک طرف : \\\" سن بالا می رود \\\" و از طرف دیگر : \\\" زندگی پایین می آی \"
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}